ای آشناتر از هر آشنا…

ای که از کودکی، نامت را لای زمزمه‌های مادرم شنیدم و هر شب جمعه دلم بی‌دلیل می‌لرزید…

 

کجایی آقا؟

زمین، بی‌تو سرد است…

زمان، بی‌تو بی‌معناست…

و دل ما، بی‌تو بی‌قرار…

 

هر شب، ستاره‌ها را می‌شمارم، شاید نشانی از آمدنت داشته باشند…

هر صبح، از پنجره به طلوع نگاه می‌کنم، شاید خورشید با تو آمده باشد…

 

آقا جان…

ما خسته‌ایم، از دنیایی که در آن، خوبی‌ها رنگ می‌بازند و عدالت، تنها یک واژه است…

ما دل‌تنگیم برای لحظه‌ای نگاه تو… برای صدای قدم‌هایت در کوچه‌های مهربانی…

 

اللهم عجل لولیک الفرج…

نه فقط یک دعاست، که فریاد دل‌های شکسته ماست…

 

برگرد آقا…

دنیا بدون تو، چیزی کم دارد؛

و آن، فقط «تو»یی…

💚💚💚💚

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1404-07-30] [ 06:52:00 ب.ظ ]