یا فاطمهی زهرا…
گاهی دلم آنقدر از این دنیا خسته میشود که تنها نام تو، مثل یک نسیم آرام، غبارها را از جانم میروبد.
تو همان نوری هستی که خدا بعد از آفرینش جهان، برای دلهای شکسته گذاشت؛
تا هرکس راهش را گم کرد،
با یاد تو خانهاش را پیدا کند.
بانوی مهربانیها…
چقدر دلم تنگ است برای سجادهای که تو در نیمهشبهای مدینه پهن میکردی،
برای صدای آرامی که در تاریکی میگفت:
«الهی، همسایههایم را دریاب…»
چه سینهای داشتی که دنیا را در آن جای میدادی
و چه دلی که زخمها را
با لبخندی صبورانه پنهان میکرد.
ای مادرِ همهی غریبههای زمین…
من هم آمدهام با دلی خسته، با دستی خالی،
اما با امیدی که از چادرت میریزد.
آمدهام بگویم:
اگر روزی زمین از مهربانی خالی شد،
من هنوز به نام تو تکیه میکنم.
حضرت مادر…
میدانم که صدایم را میشنوی.
میدانم که حتی از دورترین فاصلهها،
دلهایی را که برای خدا میتپند،
در آغوش دعاهایت میگیری.
پس این دل کوچک من،
این اشکهای پنهان،
این حاجتهای بیصدا…
همه را میگذارم کنار محراب تو.
یا زهرا…
دستت را از سر ما برندار.
[پنجشنبه 1404-08-29] [ 03:39:00 ب.ظ ]
